عشق ابدی

ساخت وبلاگ

میگن آدما هیچوقت نمی‌دونن کیو دارن تا وقتی از دستش ندن، اما من فکر میکنم همه‌ی آدما می‌دونن کیو دارن، فقط فکر می‌کنن هیچوقت از دستش نمیدن...

عشق ابدی...
ما را در سایت عشق ابدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3972a بازدید : 61 تاريخ : دوشنبه 28 آذر 1401 ساعت: 16:03

اولین باری که تو زندگیم چیزی رو جا گذاشتم هنوز یادمه... آخرای زمستون بود ولی هوا می گفت بهار شده...یه شال گردن مشکی داشتم که مادر بزرگم واسم بافته بود... اون روز وقتی رسیدم سر کلاس مثل همیشه گذاشتمش تو جا میزی ... زنگ آخر که خورد فراموش کردم اصلا شال گردن دارم ، تو کلاس جاش گذاشتم و وقتی فهمیدم که نزدیکای خونه بودم عشق ابدی...ادامه مطلب
ما را در سایت عشق ابدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3972a بازدید : 155 تاريخ : جمعه 11 آبان 1397 ساعت: 12:53

 يه لحظه هایی توي زندگی هست كه شايد هركسي نتونه تجربه كنه لحظه هايي كه توی ذهن آدم حك میشه مثل یك عكس و تصویر همیشه توی ذهن، دست نخورده و ثابت میمونه و آدم به گذشته كه بر می گرده درست به روشنی روز اول جلوی چشمش نقش می بنده و خاطرات روزهای اول من و محمودچنان روشن توی ذهن من حك شده كه هنوزهم بعدسال ها به تازگی روز اول عشق ابدی...ادامه مطلب
ما را در سایت عشق ابدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3972a بازدید : 145 تاريخ : جمعه 11 آبان 1397 ساعت: 12:53

عيد بود روزهاي اول بهار و ديد وبازديدهاي عيد بشروع شده بود از درمانگاه که بیرون اومدم از گرما و ضعف داشت حالم به هم می خورد، چشمام سیاهی ميرفت اصلا فکر نمی کردم معده دردساده آدم را این طور از پا در بیاورد. چند بار پشت سر هم زنگ زدم خواهرم در را باز کرد کیفم را انداختم توی بغلش و خواهرمکه باتعجب نگاهممیکرد گفت:اجي چي عشق ابدی...ادامه مطلب
ما را در سایت عشق ابدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3972a بازدید : 145 تاريخ : جمعه 11 آبان 1397 ساعت: 12:53

با صدای زنگ تلفن مادرم حرفش را نیمه تمام گذاشت. من ان دانشجوي ترم اول بودم و به عشق همراهی دوستم رفته بوديم دانشگاهداشتم كتابهاي فردا رو اماده ميكردم كه از صدای خنده و احوال پرسی های معمولی گوشهايم تيز شد چون تلفن خونه ما خوشبختانه خراب شده بود وصدا روي ايفون بود من همچنان سعی داشتم هر طوری هست بشنوم که یکدفعه با ش عشق ابدی...ادامه مطلب
ما را در سایت عشق ابدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3972a بازدید : 149 تاريخ : جمعه 11 آبان 1397 ساعت: 12:53

نمیدونم چرا، ولی دوست داشتم محمود خودش من و خواسته باشه بعد از شام به بهانه ی درس خواندن از جا بلند شدم و به اتاقم رفتمخوشحال و بودم، چون حس می کردم مامانم قراره با پدرم حرف بزنند، بی صبرانه گوش تیز کردم. مادر با صدایی آرام گفت: امروز دم غروب ...پدرم با خونسردی گفت: خیره ایشاالله با جواب پدرم ضربان قلبم چند برابر شد عشق ابدی...ادامه مطلب
ما را در سایت عشق ابدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3972a بازدید : 176 تاريخ : جمعه 11 آبان 1397 ساعت: 12:53

راه افتادم تا همراه مادر وسایل ناهار را آماده کنم که كه تلفن زنگ زد مادر محمود بودصدای ضربان قلبم دوباره مثل طبل شده بودسرم را زیر انداختم، ولی نتوانستم جلوی لبخند زدنم را بگیرم و می دانستم صورتم هم باز قرمز شده مامانم بعدازسلام و احوال پرسي جواب داد:قدمتون روی چشم اجازه ما هم دست شماست.چقدر سعی کردم نشان ندهم که خو عشق ابدی...ادامه مطلب
ما را در سایت عشق ابدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3972a بازدید : 148 تاريخ : جمعه 11 آبان 1397 ساعت: 12:53

انزدهِ روز بعدی مثل برق گذشت. دیگر خواب و خوراک همه قاطی شده بود. همه مشغول خرید و دوخت و دوز و تدارک مقدمات عقد بودیم. اولین چیزی که خریدیم آینه شمعدان و قرآنی بزرگ بود. یک آینه بزرگ طلایی با شمعدان های پایه بلندی که پنج حباب تراش دار لب طلایی روی هر کدام داشت. بعد، حلقه ی نامزدی که بی نهایت دوستش داشتم. حلقه ا عشق ابدی...ادامه مطلب
ما را در سایت عشق ابدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3972a بازدید : 162 تاريخ : جمعه 11 آبان 1397 ساعت: 12:53

دو ماه بعد از نامزدیمان بی نهایت شیرین و سریع گذشت. یک صبح تا ظهر که محمود را نمی دیدم، انگار یک قرن بود و وقتی برمی گشت خونه نگاه مشتاق و صدای گرمش تمام آرامش دنیا را با خودش می آوردهرچه می گذشت وابستگیام به محمود بیشتر و بیشتر می شد.همه ی حواسم پیش محمود بود، مخصوصامواقعی که نبود وقتی نبود، حوصله هیچ کاری را نداشت عشق ابدی...ادامه مطلب
ما را در سایت عشق ابدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3972a بازدید : 170 تاريخ : جمعه 11 آبان 1397 ساعت: 12:53

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

عشق ابدی...
ما را در سایت عشق ابدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3972a بازدید : 151 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 15:37